با هر بار افتادن قطره اشک از چشمانم یک لحظه به نبودنت اضافه می شود در نبودنت یا چشمانم را از دست میدهم یا در این سیل اشکها غرق می شوم
************
دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان ، اما پاشونو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن ...
************
آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم ...
************
اگه تونستی پر کلاغ ها رو سفید کنی برف رو سیاه کنی یه بوسه به آتش بزنی یه نفس عمیق زیر آب بکشی اون موقع من می تونم تو رو فراموش کنم!
************
عشق یعنی :
چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست و چون برف ،ذوب شدن بر غم های دوست .
************
لیز خوردن بهونه ایست تا دست هایی رو که دوست داری محکمتر فشار بدی, روز زمستونیت قشنگ!
************
ساعت قلب من امشب تیک تاکش ساعت است بعد ایام صبوری قلب قلبم راحت است عشق هم همسفره شد با قلب ما و دست ما شور شیرین شهره شد در هر دو چشم مست ما یاسها جشن وصال روح ما را دیده اند یک به یک از داستان عشقمان پرسیده اند دستهامان را گل پیوند هم پر کرده بود از میان چشمهامان هم گلی شر کرده بود از میان هر شکاف بی کسی گلها شکفت بین رودی تا به رودی هم بسی پلها شکفت تا رسیدن یک وجب خط محال زندگیست راز سرگردان شب هم در نهال زندگیست تار و پود عشق را هر به زحمت می تند عاقبت بیگانه ای آنرا ز دلها می کند در نگاه عشق نوعی سادگی ست وای دل دادن به او دیوانگی ست از غرور بی تکبرها سخن گفتن بس است عشق هم نیلوفری تازه رس است رحم بر عشاق و عشق و ما کنید لااقل قدر سرانگشتی شما هم تا کنید
************
تویی که تمامی لحظات زندگی مرا محاصره کردی
تویی که نمی دانم که خواهی آمد ؟
اصلاً بگو ببینم می آیی؟
می آیی.... تا با تمام دلتنگی های سرزمین آرزوهایم وداع کنم؟
می آیی.... تا شقایق های قلبم دوباره جان بگیرد؟
می آیی.... تا از دریای نگاهت
قطره ای هم بر کویر چشمانم بریزم؟
می آیی.... تا ستاره های آسمان زندگانیم
از ناله های شبانه ام آرام بگیرند؟
کاش می دانستم از اوج کدامین قله
،
از دل کدامین شب ، از عمق کدامین
جنگل خواهی آمد
تا برایت قلبم ، این بزرگ ترین سرمایه ام را
پیش کش آورم و به تو بگویم
|
صادقانه پذیرفتم... چه فریبنده آغوشت برایم باز شد... چه ابلهانه با تو خوش بودم.. چه کودکانه همه چیزم شدی... چه زود نیازمندت شدم... چه حقیرانه ترکم کردی... چه ناجوانمردانه واژه غریب خداحافظی به میان آمد...چه بی رحمانه من سوختم ... ولی هنوزم دوست دارم غریبه
************
ما چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بودکه زود سپری شدنش را آرزو میکردیم
************
تو را گم کرده ام امروز وحالا لحظه های من گرفتار سکوتی سردو سنگینند وچشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمی دانی چه غمگینند.چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو نمی دانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام بی تاب و دلگیرم کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه می میرم
************
عاشق شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه . پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا نکردی هیچ وقت بهش دست نزنی اما اگه بهش دست زدی سعی کن طاقتش رو داشته باشی که تو دستهات نگهش داری
************
غرورت رو به خاطر اونیکه دوستش داری بشکن ولی اونی رو که دوستش داری به خاطر غرورت نشکن
************
گاهی لازم است که اسم روی شیش? بخار گرفته را فراموش کنیم و نامی تازه را بر روی دیوار احساسات بنویسیم فاصله ها در انتظار ِ فرو ریختن است ......این فاصله را زندگی کن
************
اولین و آخرین
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
مانیم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟
ای راز
ای رمز
ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین
خاکستر
به من بگویید
فرزانه گان رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشیدی را تصویر می کنید
که ترسیمش
سراسر خاک را خاکستر نمی کند
|